اجسان خوشدل؛ دکتر فاطمه عزیزمحمدی؛ دکتر مژگان یاراحمدی
چکیده
هدف این مقاله ارائه خوانشی سیاسی از دازاین است که ممکن است به تراژدی دازاین در اثر «ترانهی یخ و آتش» منجر شود. سیاست را می توان عنصری برای رسیدن به هستی و دازاین دانست. روششناسی پدیدارشناختی که هایدگر معرفی میکند تمام تاریخ سنت فلسفی غرب را رد میکند. هایدگر معتقد است که تفکر متافیزیکی که از زمان افلاطون تا نیچه بر فلسفه ...
بیشتر
هدف این مقاله ارائه خوانشی سیاسی از دازاین است که ممکن است به تراژدی دازاین در اثر «ترانهی یخ و آتش» منجر شود. سیاست را می توان عنصری برای رسیدن به هستی و دازاین دانست. روششناسی پدیدارشناختی که هایدگر معرفی میکند تمام تاریخ سنت فلسفی غرب را رد میکند. هایدگر معتقد است که تفکر متافیزیکی که از زمان افلاطون تا نیچه بر فلسفه غرب مسلط بوده برای مطالعه هستی کافی نیست. تاریخ غرب در داستان «ترانهی آتش و یخ» به تصویر کشیده شده است. با تطبیق این مفروضات در زمینه وستروس، روشن میشود که حکمرانی و تسلط بر آن تنها راه انتصاب امر وجود است. در قلمرویی که هر ارباب و بانویی رویای خود را برای نشستن بر تخت آهنین می پروراند، مفهوم ملت از وحدت و دموکراسی به نوعی جزماندیشی الیگارشی انحطاط مییابد که زندگی مردم عادی را به عنوان ابزاری ضروری برای رسیدن به هدف نهایی در نظر میگیرد، و آن هدف چیزی نیست جز حداکثر قدرت. در چنین حالتی، یک سیاستمدار آرمانگرا جایی برای دفاع از ارزشهای کاملاً مثبت مانند برابری یا عدالت نمییابد. در واقع، همانطور که او اغلب به زودی متوجه می شود، سود نخبگان اغلب مستقیماً به زیان دیدن مردم بستگی دارد.